هواخواه شتاب ، همدستِ فروپاشی .بی رگ و ریشه ها به پا خیزید و بگریزید .گردبادی که هستی را مینویسد لاجرم عطش بی انتهایش را با زایش بی امان فاجعه فرو خواهد نشاند
هم اکنون اینجا هستم .بیان ، گواهی است بر بیانگریِ حضورِ اگاه بر بیانگری اش که حاضر است در واقع که عریانی پوچ عدم را میپوشاند در لفافه...در راه به واحه ی کُد بر میخورم ؛ چیستی را می جویم و چگونگی را میابم .هم نوا میشوم ،بسیار صداها که در یک صداست ؛بسیار راه ها که در یک گام است و بسیاری بسیارها که در هماهنگی تفاوت زای پهنه ی جریان ها ،ذرات ،توده ها و تحرک فرومیپاشد به متعاقب شکل یافتن...پس شروع شده بود انگاه که سپس خاستگاه پیدایش، سر و کله اش پیدا میشود...تصمیم نگرفتم و اراده روا نداشتم چراکه هر انچه هست یا احیانا بر لبه ی نیستی تاب میخورد هم اگاهی است هم اراده ی خلاق پویشگر .چه عجب اگر خویشی اش را در ناخود دار بزند.
اینجا و هم اکنون، پویشگرِ ماشینِ تنعم تا میخورد روی مجازیت واقعی در تقاطعی که شاید روزی 'من' باشد ؛ربات خیره سر یاوه گو یا روح مردود توبه کار ...غلافِ بازی می شکست ،گله ی رویا در چراگاه خیال دست میازد به شکوه پوزه های مرطوب جانور درنده ی عاطفه زیر هجوم گرسنگی مفرط پیچ و تاب خوران،تلو تلو خوران به شب مینشیند تا روزی دیگر از سر گیرد اش .