قرارگاه تغیّر
هستی =نیستی؛
ستی نیست = نیستی هست؛
نه هست و نه نیست~# هم هست و هم نیست؛
انچه هست همان است که هست(اشاره به "این همانی"ِ امر مغشوشِ نابه هنگامِ از جا در رفته با دیگری[یا غیر در غیریت اش])
امکان رایجی نیست دچار شدن تکلف به زیبایی دینامیک ناآشنا :آفریدن ایده نه از هیچ که با بلوک های در هم ریخته ی معمایی که شبح اش را در رویا به هسته ی ژله ای هویت می نماید.
هستی با عدم تصادم میکند ،به درون هم نشت میکنند ...هستی یعنی بودن و شدن ،هستی مثبت و برجسته و بیرون زده است ،عدم ناچیز و بی چیز است ،سکوت بی تحرک تهی است ،پارازیت ابدی یکنواخت بدون زیر و بم و بالا و پایین .
حالا بیا و این دوتا را این دو مفهوم کذایی را بگذار توی دو کفه ی ترازوی فهم ادمیزادی .ادمی نه هر جا و نه این که عادت نوشتاری و فکری و رسمی شده است بنا به ماحصل تمدن و تاریخ رو به تکامل طبیعی و نمودار ورجه وورجه ی امور ثبتی .در چند دهه ی اخیر یک فشرده سازی توام با جهندگی روی داد ،پیوستاری از شک ها° جهان را با ریخت هایش به تکاپو انداخته ولی اینها ربطی به ....موضوع از این قرار است که ...بی خیال موضوع و مفهوم و بیان و تجربه...زایش خودبه خودی 'راه اندازها'ی درون ماندگار با ناوهله ی محال شکاف مقیاس و مقایسه ای به دست ندارد تا در بازی نسبت ها ،منطق بازیگری زندگی در خواب به همراه خدا میزنیم به دل هکاکی آفرینندگی بی چند و چون و گذر شتاب ،هماغوشی هوازده با شتاب عریان محو شد ،دیگر نیست ...از حرف نزدن میرسم به دیدن بوهای موسیقی کیهان پفکی ...قرچ ...حال است و حواله ای که محول میشود ،بازتجدید سند حکومت بر حیث منتشر ارتعاش توپر گوشت سبک جان و برابر گرفتن چیزهای متضاد نامتقارن مضرس متقاطع با ضرب و زور پتک مخملی جادو ...تا ابد مثه سگ لابه کنان ،تا ابد هنوز به نیم روز نرسیده ،رویِ دورِ کُندِ اقدام به توجه به کارکرد شقه های موازی متواتر در هم بافته ی همچنان متمایز ولی نه زیاد و نه ازدیاد افراط در به کارگیری استعدادی که خود چون اب جاری است..شُر شُر